مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

آخرین مطالب

چند روزی بحث زلزله‌ی تهران نقل محافل شده است. سوای از این‌که در آستانه‌ی بلا بودن تهران را از قول دو تن از علمای مورد وثوق شنیده‌ام بحث اصلی در آن است که گسترش منکرات در جامعه‌ای بنا به سنن الهی موجبات نزول بلا را فراهم می‌آورد. آنچه در روایات بیشتر از همه مشاهده می‌گردد افزایش گناهان جنسی به صورت علنی بزرگترین عامل نزول بلاست. لکن آنچه تیر خلاص بر انزال بلای الهی است ترک نهی از منکر و بی‌تفاوتی جامعه نسبت به گسترش گناه می‌باشد.(این شرایط به وضوح در تهران دیده می‌شود.) البته در قدم اول بایستی بدانیم که شیوع هر گناهی ممکن است موجب نزول بلا گردد و هر چه این گناه بزرگتر باشد احتمال نزول بلا بیشتر. در قدم دوم حساسیت مردم و نهی از منکر قرار دارد. یعنی شاید اگر در جامعه‌ی آلوده وجود داشته‌باشد گروهی از مؤمنین که ناهی از منکرات باشند به واسطه‌ی ایشان بلا دفع گردد یا بهتر بگوییم که اگر منکری در جامعه دیده‌شد و مردم نسبت به آن بی‌تفاوت بودند بایستی دیر یا زود منتظر عواقب آن باشیم. امّا آنچه که بارها از بزرگان شنیده‌ایم آن است که از بزرگترین منکرات، گناهان خواص و مسئولین حکومتی است و  از بزرگترین نهی از منکرات نهی ایشان از خطاهایشان است. در پایان فقط می‌خواهم این را عرض کنم که وظیفه‌ی ما این است که به جای انداختن مشکلات به گردن دیگران برای فرار از مسئولیت و رصد دقیق اجتماع و کنار گذاشتن مصلحت‌اندیشی و محافظه‌کاری( که به فرموده حضرت آقا قتل‌گاه انقلاب است) و نظارت بر مسئولین و مطالبه‌گری از ایشان و در ضمن تلاش مضاعف در جهت ارتقاء جامعه در هر جای‌گاهی که هستیم خود را از بلای اصلی که همان فساد اجتماع است (نه عواقب کوچکی چون زلزله) حفظ کنیم و بدانیم که صلاح ما در «آرمان‌خواهی» و «عدالت‌خواهی» است.
(عزیزی می‌فرمود بایستی آن قدر بدویم که وقتی بقیة الله الاعظم ظهور فرمودند عرضه بداریم که نایی باقی نمانده.)

امام علی(ع): ای مردم! همانا خداوند عزوجل عوام را به سبب گناه خواص کیفر نکند [البته] اگر خواص بدون این که عوامل بداند در پنهانی کارمنکر انجام دهد. [اما] اگر خواص آشکارا مرتکب منکر شود و عوام آن را تغییر ندهد، هر دو گروه از ناحیه‌ی خداوند عزوجل سزاوار کیفر می‌گردند.
( میزان الحکمة: ج 1 ص 763)
رسول خدا(ص): هرگاه مردم منکر را ببینند ولی آن را تغییر ندهند، نزدیک است که خداوند کیفرش را فراگیرشان کند.
(کنز العمال: ج 3 ص 70 ح 5535)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۸۹ ، ۱۰:۴۷
محمد علی

گل نرگس گلی است که فقط با او بهار می‌شود و با او فقط بهار می‌شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۸۹ ، ۰۲:۴۳
محمد علی
به دلیل رهایی از استکبار رو به فزونی گوگل حرکت به سمت اصلاح الگوی استفاده از اینترنت یکی دیگر از سرویس‌های اعتیاد آور گوگل به نام گودر را طلاق دادم تا تنها وابستگی‌ام به استعمار کثیف گوگل، پست الکترونیکی باشد که ان شاءالله راه مناسبی برای آن پیدا کنم.

به همه‌ی دوستان عزیزم توصیه می‌کنم از گوگل فاصله بگیرند و ان شاءالله دلایلش را در فرصتی دیگر به تفصیل بیان خواهم کرد.

لکن آن دوستانی که لطف داشتند و مطالب اشتراکی ما را follow می‌کردند می‌توانند با افزودن این لینک در هر خوراک‌خوانی از جمله گودر از مطالب اشتراکی بنده ‌آگاه شوند و البته کماکان بنده با ابزاری دیگر مطالب اشتراکی دوستان را دنبال می‌کنم.

به امید اینترنت بدون گوگل!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۸۹ ، ۱۱:۲۹
محمد علی
در عجبم از آن جماعت که آرمانشان «سکولاریسم» است و شعار جنبش اجتماعی‌شان «یا حسین» و «الله و اکبر(!)».
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۸۹ ، ۱۱:۲۲
محمد علی

در تعریف سخی آورده‌اند: «آن که هر چه سائل از او درخواست کند دریغ ندارد.»

و در مورد کریم آورده‌اند: «آن که حاجت را برآورده کند پیش از آن‌که از او درخواستی بشود.»

و کریم آن است که در عوض رد نکردن چراغ قرمز پاداش می‌دهد. اگر تخلفی بشود شرایطی مهیا می‌کند تا متخلف غافل به خود آید و منتظر فراری می‌ماند تا نیت بازگشت کند و او را برگرداند.

پ.ن: مردی خدمت رسول الله-صل الله علیه و اله و سلم- رسید و عرضه داشت آیا در روز قیامت خداوند به حساب ما رسیدگی می‌کند؟ فرمود بلی. دوباره پرسید آیا خود خداوند به حساب ما رسیدگی می‌کند؟ فرمود بلی. و چند بار این سوال را پرسید. درنهایت لبخندی زد و گفت:
«کریم اذا قدر عفی»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۸۹ ، ۰۹:۲۲
محمد علی

امسال هم مانند سال پیش این توفیق را داشتم نخستین عید دیدنی‌ام تجدید پیمان با امام و شهدا باشد. حس خوبی است در روزهای نخست سال با امام و شهدا بودن و شاید از آن خوش‌تر این است که ببنی بسیارند کساتی که در این احساس خوش با تو شریکند. پنجه در غرفه‌های ضریح امام امّت بیندازی و بگویی اماما! من فرزند آن‌هایم که گفتی در کوچه‌ها خاک‌بازی می‌کنند. ما با این‌که تو را ندیدیم هل من ناصرت را پاسخ دادیم و فرزندت را رها نکردیم. شکایت کنی از آنها که نان و نمک او را خوردند و نمک‌دان شکستند. آنها که به واسطه پیوندهای نسبی و چند رو همراهی با تو نام تو آرمان‌هایت را مصادره کردند سعی کردند آنچه در قلب امت اسلام حک شده محو کنند. حاشا! امروز نام و آرمان‌های امام بسیار پررنگ‌تر در سینه‌ی نسل پنجم انقلاب حک شده و تلاش این خائننان آب در هاون کوبیدن است.

و عجب قطعه‌ای است این قطعه از بهشت فاطمه(س) که شهدا در آن آرمیده‌اند. چه در بهار و چه در پاییز حال و هوای بهاری دارد. انگار ته انگار که این جا قبرستان است. تنها چیزی که در آن دیده می‌شود زندگی است و بس. شهیدان زنده‌اند الله اکبر! همه جایش همان است جز آن قطعه که شهدای غریب فرزندان فاطمه آرمیده‌اند.

آرامگاه فرزندان مظلوم فاطمه

لطفی که شهرداری لیبرال و بورژوا در حق این‌ها کرد. باز آنها که پدر و مادرشان جایشان می‌دانستند از تعرض این جماعت مصون مانده بودند اما باز هم مظلومیت نصیب آنها شد که پدر و مادرشان سال‌ها چشم به در بودند که استخوانی، پلاکی و نشانی از آنها برسد و همان‌طور که گمنام جنگیدند و گمنام رفتند و گمنام ماندند و می‌مانند تا در روز موعود بپرسند از ما که با میراثشان چه کردیم؟

آرامگاه فرزندان مظلوم فاطمه ۲

پ.ن: این‌ شهرداری‌ای که صاف می‌کند قبور شهدا و کنار آنها درختان مینیاتوری می‌کارد و ژیگول‌ می‌کند برای ما قبور عزیزانمان را تا به خیال خودش برای مرده‌ها(!!!) کاری بکند همان است که املاک مردم را بدون پرداخت حق و حقوقشان صاف می‌کند تا خیابان و بزرگ‌راه بکشد و شهر را ژیگول کند به آن امید که برای زنده‌ها(!!!!!) کاری کرده باشد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۸۹ ، ۰۸:۵۰
محمد علی

گفت: ما اکثریت هستیم.

گفتم: چرا؟

گفت: همین گروه مجازی دانشکده را ببین. ما ۱۵۰ نفریم و شما ۵ نفر.

گفتم: چه ربطی دارد؟! مگر ندیدی ۹دی و ۲۲بهمن را؟

گفت: آنجا هم ما اکثریت بودیم، منتها از ترس چوب و چماق شما بیرون نیامدیم.

گفتم: حالا فکر می‌کنی این اقلیت ما چند نفر بود؟

گفت: پرس‌تی‌وی گفته بین ۱۶۰ تا ۱۷۰ هزار نفر!

گفتم: التماس دعا...

و با خودم گفتم حرف دایی جان راوقتی این همه خر هست، آدم چرا پیاده برود؟


پ.ن: اولاً این که بنده قصد جسارت به هیچ‌کس ندارم این فقط مثلی بود که عرض کردم و منظور صرفاً آن است که کسانی که خود را به خریت بزنند، مَرکَبِ دیگران خواهند بود.پ.ن۲: این خاطره با اندکی دخل و تصرف متعلق به هادی بود نه من!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۸۸ ، ۰۰:۵۶
محمد علی
چند روز پیش فیلمی را می‌دیدم از وحشی‌گری‌های روز عاشورای امسال و هتّاکی‌های قلیل افراد متوهّم. در بخشی از فیلم یک بسیجی را به شدّت ضرب و شتم می‌کنند به طوری‌که صورت او غرق در خون می‌شود. امّا درد بزرگ‌تر آن است که این جماعت به این هم قانع نمی‌شوند و لباس از تن این بخت‌برگشته می‌کَنند و او را کشف عورت می‌کنند و کف خیابان می‌کشند. پس از دیدن این فیلم کاردم می‌زدند خونم در نمی‌آمد. با خودم می‌گفتم اگر من جای این دوستان بسیجی بودم(من هرگز امثال خودم که کثیر القول هستند و قلیل العمل بسیجی نمی‌دانم گرچه بسیجی بودن افتخاری است) و این فیلم را می‌دیدم و این‌طور تعرض به رفیقم را، چه می‌کردم با صغیر و کبیر این جماعت؟!

پ.ن۱: برخی گفتند این بنده‌ی خدا مأمور نیروی انتظامی بوده، من که لباس فرم به تنش ندیدم. گرچه از هر مسلکی بود این کار را حیوان به حیوان ندارد روا.

پ.ن۲: من در روز عاشورا برای اوّلین بار از نزدیک شاهد درگیری‌ها بودم. این‌قدر عصبانی بودم که یادم رفت انتقاداتی که از مأمورین امنیتی بر سر برخورد با مخالفین داشتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۸۸ ، ۲۱:۴۵
محمد علی
 امتحانی داشتیم برای رسیدن به کارشناسی ارشد. ظاهرا آزمون سختی بود و دو سه ماهی از زندگی‌مان را صرف آن کردیم به امید موفقیت در این آزمون. با خودم قرار گذاشته بودم پس از آزمون پستی بگذارم لکن اسیر بازی‌های زندگی شدم تا شد امروز. اصلاً تمام زندگی بازی است. امتحان اصلی چیزی دیگر است. چند ماه خود را آماده کردیم برای آزمونی چند دقیقه‌ای ولی انگار نه انگار امتحان اصلی فرصت برای آمادگی ندارد! حتّی نمی‌دانیم چقدر وقت داریم. هر چه به آزمون نزدیکتر می‌شدیم خدا و پیغمبر را بیشتر به یاد می‌آوردیم! خاک بر سر ما که لحظه لحظه عمرمان امتحان سختی است و ما سرگرم بازی...
پ.ن: هر کس در این چند وقت ما را می‌دید می‌گفت ان شاءالله قبول شی. ولی برای من اصلاً مهم نبود. در این بازی‌ها یاد گرفته‌ام که هدفم برد باشد و برای ان بجنگم لکن نتیجه را به پروردگار عالم واگذارم. بی‌تردید هر آنچه خیر است همان خیر است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۸۸ ، ۱۹:۵۰
محمد علی

روزگاری مردی بزرگ با فریاد کردن آرمانهای رفیع و الهی خود، مردمانی که غرق در سکرتِ الحاد مدرن و اسیر صاحبان زر و زور بودند را به خود آورد. به راه افتاد و آنهایی که سالها در رثای راه گمشدهی حسین مینالیدند، با شنیدن دعوت حسین زمان در پی وی. روح خدا، روحی تازه در کالبد بشریت دمید. مبارزه بود و امام بود و سادگی و صفای مردم. آنچه در افق روشن دیده میشد، فقط عمق نگاه ژرف او بود...
امام رفت و بیرق حسین را سپرد به مردی از نسل حسین. فرزند امام ناله میکرد آرمانهای آن پیر فرزانه را، ولی رفاه و سازندگی جای مبارزه را گرفته بود و گوشی برای شنیدن آن کلمات شورآفرین نبود. امّت واحده، هسته های مقاومت در سراسر دنیا، شیطان بزرگ، مستضعفان، پابرهنه ها و بیغوله نشینان... گویا راه گم کردهگان معالم امام را نمیدیدند. دیگرانی آمدند تا راه نیمه تمام را تمام کنند. دیگر باید کودکان انقلاب، تاکسیدرمیِ پدربزرگ مهربان را به عوض بلیتی چند ریالی در موزه ها به نظاره مینشستند...
به رغم برنامهی موزهداران سرمست از قدرت دیگر اقبالی به کهنهکاران سیاست و آنهایی که خود را یار امام میدانستند –و شاید هم به عکس!- نبود. تنهایی صدای فرزند امام در هیاهوی دیگران کمتر گُم میشد. و دوباره مردم با روح خدا هم صدا شدند. هر بار که کسی کلمهای از کلمات امام را فریاد میکرد، مرثیهسرایی آنها که رشتههای خود را پنبه میدیدند بلند میشد. امّا این روش دیگر جوابگو نبود. آنها هم باید مدعی امام میشدند تا شاید به خیال خامشان رهپویان امام را بفریبند. آنها که سالها کوشیده بودند گفتمان اربابان خود را بدل از گفتمان امام کنند، مجبور بودند منافقانه با گفتمان امام حریف را از صحنه به در کنند. چه بهتر از آن که الفبای نقد شدن به جای سوغات باختران، رشحات نورانی روح بزرگ خدا بشود؟ سیطرهی گفتمان امام برای موزهداران چیزی جز مرگ و انزوای سیاسی نبود.
امتحانی بزرگ در راه بود. آنها که اسم و رسمشان از امام بود و جز منّتی سخیف بر مردم و امامشان بابت همراهی چند روزه چیزی در آستین نداشتند، آخرین تلاشهای خود را به کار بستند. تندیس زریّن بود و سامریها ولی این قوم بنی اسرائیل نبودند که هارون تنها بماند. این ملّت از پدر پیرشان بصیرت را به ارث برده بودند. مردم به آنها پشت کردند و آنها با وقاحت هر چه تمام هر روز یکی از برگهای زرین راه امام را زیر پا میگذاشتند و عربدههای مدعیان راه امام هر روز بر بصیرت مردم بر راه حقیقی امام میافزود. دیگر بازی به آخر رسید. شاید فکر میکردند با سوزاندن برگ کاغذی که چند خط از جلوهی جمال روح بزرگ خدا بر آن نقش شده، چراغ ایزد افروخته را خاموش میکنند...

یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون
مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا -گر چه کافران را ناخوش اُفتد- نور خود را کامل خواهد گردانید.(سوره مبارکه صف آیه 8)


پ.ن در ۱۳ خرداد ۸۹: ما هم قطره‌ای از موج وبلاگی چهارده خرداد هشتاد و نه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۸۸ ، ۱۹:۰۱
محمد علی