مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۳۸۸ ثبت شده است

روزگاری مردی بزرگ با فریاد کردن آرمانهای رفیع و الهی خود، مردمانی که غرق در سکرتِ الحاد مدرن و اسیر صاحبان زر و زور بودند را به خود آورد. به راه افتاد و آنهایی که سالها در رثای راه گمشدهی حسین مینالیدند، با شنیدن دعوت حسین زمان در پی وی. روح خدا، روحی تازه در کالبد بشریت دمید. مبارزه بود و امام بود و سادگی و صفای مردم. آنچه در افق روشن دیده میشد، فقط عمق نگاه ژرف او بود...
امام رفت و بیرق حسین را سپرد به مردی از نسل حسین. فرزند امام ناله میکرد آرمانهای آن پیر فرزانه را، ولی رفاه و سازندگی جای مبارزه را گرفته بود و گوشی برای شنیدن آن کلمات شورآفرین نبود. امّت واحده، هسته های مقاومت در سراسر دنیا، شیطان بزرگ، مستضعفان، پابرهنه ها و بیغوله نشینان... گویا راه گم کردهگان معالم امام را نمیدیدند. دیگرانی آمدند تا راه نیمه تمام را تمام کنند. دیگر باید کودکان انقلاب، تاکسیدرمیِ پدربزرگ مهربان را به عوض بلیتی چند ریالی در موزه ها به نظاره مینشستند...
به رغم برنامهی موزهداران سرمست از قدرت دیگر اقبالی به کهنهکاران سیاست و آنهایی که خود را یار امام میدانستند –و شاید هم به عکس!- نبود. تنهایی صدای فرزند امام در هیاهوی دیگران کمتر گُم میشد. و دوباره مردم با روح خدا هم صدا شدند. هر بار که کسی کلمهای از کلمات امام را فریاد میکرد، مرثیهسرایی آنها که رشتههای خود را پنبه میدیدند بلند میشد. امّا این روش دیگر جوابگو نبود. آنها هم باید مدعی امام میشدند تا شاید به خیال خامشان رهپویان امام را بفریبند. آنها که سالها کوشیده بودند گفتمان اربابان خود را بدل از گفتمان امام کنند، مجبور بودند منافقانه با گفتمان امام حریف را از صحنه به در کنند. چه بهتر از آن که الفبای نقد شدن به جای سوغات باختران، رشحات نورانی روح بزرگ خدا بشود؟ سیطرهی گفتمان امام برای موزهداران چیزی جز مرگ و انزوای سیاسی نبود.
امتحانی بزرگ در راه بود. آنها که اسم و رسمشان از امام بود و جز منّتی سخیف بر مردم و امامشان بابت همراهی چند روزه چیزی در آستین نداشتند، آخرین تلاشهای خود را به کار بستند. تندیس زریّن بود و سامریها ولی این قوم بنی اسرائیل نبودند که هارون تنها بماند. این ملّت از پدر پیرشان بصیرت را به ارث برده بودند. مردم به آنها پشت کردند و آنها با وقاحت هر چه تمام هر روز یکی از برگهای زرین راه امام را زیر پا میگذاشتند و عربدههای مدعیان راه امام هر روز بر بصیرت مردم بر راه حقیقی امام میافزود. دیگر بازی به آخر رسید. شاید فکر میکردند با سوزاندن برگ کاغذی که چند خط از جلوهی جمال روح بزرگ خدا بر آن نقش شده، چراغ ایزد افروخته را خاموش میکنند...

یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون
مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا -گر چه کافران را ناخوش اُفتد- نور خود را کامل خواهد گردانید.(سوره مبارکه صف آیه 8)


پ.ن در ۱۳ خرداد ۸۹: ما هم قطره‌ای از موج وبلاگی چهارده خرداد هشتاد و نه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۸۸ ، ۱۹:۰۱
محمد علی