عیددیدنی نخست سال نو
امسال هم مانند سال پیش این توفیق را داشتم نخستین عید دیدنیام تجدید پیمان با امام و شهدا باشد. حس خوبی است در روزهای نخست سال با امام و شهدا بودن و شاید از آن خوشتر این است که ببنی بسیارند کساتی که در این احساس خوش با تو شریکند. پنجه در غرفههای ضریح امام امّت بیندازی و بگویی اماما! من فرزند آنهایم که گفتی در کوچهها خاکبازی میکنند. ما با اینکه تو را ندیدیم هل من ناصرت را پاسخ دادیم و فرزندت را رها نکردیم. شکایت کنی از آنها که نان و نمک او را خوردند و نمکدان شکستند. آنها که به واسطه پیوندهای نسبی و چند رو همراهی با تو نام تو آرمانهایت را مصادره کردند سعی کردند آنچه در قلب امت اسلام حک شده محو کنند. حاشا! امروز نام و آرمانهای امام بسیار پررنگتر در سینهی نسل پنجم انقلاب حک شده و تلاش این خائننان آب در هاون کوبیدن است.
و عجب قطعهای است این قطعه از بهشت فاطمه(س) که شهدا در آن آرمیدهاند. چه در بهار و چه در پاییز حال و هوای بهاری دارد. انگار ته انگار که این جا قبرستان است. تنها چیزی که در آن دیده میشود زندگی است و بس. شهیدان زندهاند الله اکبر! همه جایش همان است جز آن قطعه که شهدای غریب فرزندان فاطمه آرمیدهاند.
لطفی که شهرداری لیبرال و بورژوا در حق اینها کرد. باز آنها که پدر و مادرشان جایشان میدانستند از تعرض این جماعت مصون مانده بودند اما باز هم مظلومیت نصیب آنها شد که پدر و مادرشان سالها چشم به در بودند که استخوانی، پلاکی و نشانی از آنها برسد و همانطور که گمنام جنگیدند و گمنام رفتند و گمنام ماندند و میمانند تا در روز موعود بپرسند از ما که با میراثشان چه کردیم؟
پ.ن: این شهرداریای که صاف میکند قبور شهدا و کنار آنها درختان مینیاتوری میکارد و ژیگول میکند برای ما قبور عزیزانمان را تا به خیال خودش برای مردهها(!!!) کاری بکند همان است که املاک مردم را بدون پرداخت حق و حقوقشان صاف میکند تا خیابان و بزرگراه بکشد و شهر را ژیگول کند به آن امید که برای زندهها(!!!!!) کاری کرده باشد!