خدا در بین دو دست من هست یا نه؟
سه شنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۸۷، ۰۱:۴۵ ق.ظ
اینجا بقیع است، ازدحام جمعیت مشتاق اجازه نمیدهد جلوتر بروم و قبور غریب
و خراب شده ائمه بقیع را از نزدیک زیارت کنم. کناری میایستم و زیارت
جامعه میخوانم. آن سو، طنابی کشیدهاند که مأموران سعودی و طلبههای
افغانی مقیم عربستان که فارسی را راحت حرف میزنند، ایستادهاند و مرتب
پارازیت میدهند که کتابها را ببندید و دعا نخوانید و مانند رسول خدا(ص)
تنها به اموات سلام بدهید و بروید. یکی از آنها سر بحث را با یک ایرانی
باز میکند و از نکوهش زن در اسلام میگوید. زن از نظر برخی از اینها ـ
اهل سنت ـ شهروند درجه دو هم نیست، حق رانندگی ندارد و به قبرستان راهش
نمیدهند. در مساجد و مراسم هیچ ظهور و حضوری ندارد و بدتر از همه در
کتابهایی که به زبان فارسی بین زوار ما پخش شده، متأسفانه در قالب آرا،
احکام ساخته شده وهابیها، بدترین اهانتها را به او میکنند. مثلا در
جایی نوشتهاند: اگر در جلوی شما یک پالان الاغ و یک سگ سیاه و یک زن
ایستاده باشد و نماز بخوانی، نمازت باطل است! در فتوایی دیگر میگویند:
اگر وضو داشته باشی و دست زنی به تو بخورد، وضویت باطل است و باید دوباره
وضو بگیری!
سخنانش اعصابم را به هم میزند و با اینکه بنای بحث ندارم، احساس میکنم باید پاسخش را بدهم. به او میگویم: از نظر شما زن ناقص است؟ میگوید: بله. میپرسم: خدا چیز ناقص هم خلق میکند؟ قدری میماند و میگوید: بله. میگویم: پس چرا در قرآن آمده: «الذی احسن کل شیء خلقه»؛ خدا همه چیز را در نیکوترین وجه آفریده. درمیماند! میپرسد: از نظر شما زن و مرد یکی هستند؟ میگویم: بله. با تعجب و خنده و طعنه میگوید: یعنی تو با یک زن برابری؟ میگویم: بله، حتی ممکن است پایینتر از یک زن هم باشم. خیلی از این پاسخ حسابشده تعجب میکند و میخندد و میگوید: پس حق شماست که خودتان را از یک زن کمتر بدانید.
از او میپرسم: مگر زن بد است که از مرد پایینتر باشد؟ مگر خدا چیز بد خلق کرده که شما خود را حتی قابل برابری با آن نمیدانید؟ میگوید: ناقصالعقل هستند! از او میپرسم و با اشاره به قبر مطهر پیامبر(ص) و زهرا(س) که در جوار اوست، میگویم: پس زهرا(س) هم ناقصالعقل بود؟ میماند!
یک پیرمرد ایرانی کرمانی به بحث میآید و به او میگوید: پس مادرت هم که پستان به دهانت نهاد، ناقص است و بد است!
به حالش تأسف میخورم که سطح شناختش از توحید و معارف اسلام این است. تازه این اهل علم آنهاست. وای به حال عوامی که وقتی صحبت را با آنها باز میکنی و از بدی یزید ـ علیه اللعنه ـ میگویی که فرزند رسول خدا را کشت و اهل بیتش را به اسارت برد، میگوید: خدا هر دوی آنها را رحمت کند!
پرسش دیگری از او میکنم و میپرسم: خدا چیز بد هم خلق کرده یا نه؟ میگوید: نه. می پرسم: جهنم خوب است یا بد؟ میگوید: بد. میپرسم: جهنم مخلوق خدا هست یا نه؟ میگوید: بله. میپرسم: تو که گفتی خدا چیز بد خلق نمیکند؟ درمیماند که چه پاسخس بدهد و بحث را به مغلطه میکشاند و میگوید: پس از نظر تو جهنم چیز خوبی است؟ شماها لایق آن هستید.
از اهانتش درمییابم کم آورده است. بلافاصله پرسش دیگری از او میپرسم و میگویم: آیاخدا همه جا هست؟ میگوید: بله. میپرسم: جایی هم هست که خدا در آنجا نباشد؟ میگوید: نه. میپرسم: خدا در جهنم هم هست یا بیرون از آن است؟ میگوید: نه. خدا در جهنم نیست. میپرسم: تو که گفتی خدا همه جا هست؟ پس چرا حالا میگویی، خدا در این مکان نیست؟
عصبانی میشود و میگوید: استغفرالله؛ یعنی تو میگویی خدا در جهنم هست؟ بعد تلاش میکند از روش من استفاده کند و میپرسد: حالا من از شما میپرسم. بعد دو دستش را با فاصله ده سانتیمتری روبهروی هم جلوی صورتش میگذارد و میگوید: خدا اینجا هست؟ میگویم: بله. دستهایش را به هم نزدیکتر میکند و میپرسد: خدا اینجا هم هست؟ میگویم: بله. دستهایش را به سرعت در هم فرو میکند و میپرسد: حالا چی؟ خدا در بین دستهای من هم هست؟ تا میگویم بله، با عصبانیت میگوید: سبحانالله؛ یعنی خدا در میان دستهای به هم فشرده من است؟ بعد با غضب پایش را به زمین میزند و در حالی که به زمین زیر پایش اشاره میکند، میپرسد: خدا الان زیر کفش من هست یا نه؟ از درک محدود او که با این مثالهایش معلوم است، درک درستی از وجود و حضور خدا ندارد و خدا را جسم میداند، تأسف میخورم و احساس میکنم بحث با او فایدهای ندارد. هرچند برای دقایقی از فیض زیارت امامانم محروم شدم، ولی در عوض خوب شد چند پرسش در جانش افتاد که اگر اهل هدایت باشد، خدا راه را به او نشان خواهد داد.
[یادداشتهای سفر حج-دکتر غلامعلی رجایی]
سخنانش اعصابم را به هم میزند و با اینکه بنای بحث ندارم، احساس میکنم باید پاسخش را بدهم. به او میگویم: از نظر شما زن ناقص است؟ میگوید: بله. میپرسم: خدا چیز ناقص هم خلق میکند؟ قدری میماند و میگوید: بله. میگویم: پس چرا در قرآن آمده: «الذی احسن کل شیء خلقه»؛ خدا همه چیز را در نیکوترین وجه آفریده. درمیماند! میپرسد: از نظر شما زن و مرد یکی هستند؟ میگویم: بله. با تعجب و خنده و طعنه میگوید: یعنی تو با یک زن برابری؟ میگویم: بله، حتی ممکن است پایینتر از یک زن هم باشم. خیلی از این پاسخ حسابشده تعجب میکند و میخندد و میگوید: پس حق شماست که خودتان را از یک زن کمتر بدانید.
از او میپرسم: مگر زن بد است که از مرد پایینتر باشد؟ مگر خدا چیز بد خلق کرده که شما خود را حتی قابل برابری با آن نمیدانید؟ میگوید: ناقصالعقل هستند! از او میپرسم و با اشاره به قبر مطهر پیامبر(ص) و زهرا(س) که در جوار اوست، میگویم: پس زهرا(س) هم ناقصالعقل بود؟ میماند!
یک پیرمرد ایرانی کرمانی به بحث میآید و به او میگوید: پس مادرت هم که پستان به دهانت نهاد، ناقص است و بد است!
به حالش تأسف میخورم که سطح شناختش از توحید و معارف اسلام این است. تازه این اهل علم آنهاست. وای به حال عوامی که وقتی صحبت را با آنها باز میکنی و از بدی یزید ـ علیه اللعنه ـ میگویی که فرزند رسول خدا را کشت و اهل بیتش را به اسارت برد، میگوید: خدا هر دوی آنها را رحمت کند!
پرسش دیگری از او میکنم و میپرسم: خدا چیز بد هم خلق کرده یا نه؟ میگوید: نه. می پرسم: جهنم خوب است یا بد؟ میگوید: بد. میپرسم: جهنم مخلوق خدا هست یا نه؟ میگوید: بله. میپرسم: تو که گفتی خدا چیز بد خلق نمیکند؟ درمیماند که چه پاسخس بدهد و بحث را به مغلطه میکشاند و میگوید: پس از نظر تو جهنم چیز خوبی است؟ شماها لایق آن هستید.
از اهانتش درمییابم کم آورده است. بلافاصله پرسش دیگری از او میپرسم و میگویم: آیاخدا همه جا هست؟ میگوید: بله. میپرسم: جایی هم هست که خدا در آنجا نباشد؟ میگوید: نه. میپرسم: خدا در جهنم هم هست یا بیرون از آن است؟ میگوید: نه. خدا در جهنم نیست. میپرسم: تو که گفتی خدا همه جا هست؟ پس چرا حالا میگویی، خدا در این مکان نیست؟
عصبانی میشود و میگوید: استغفرالله؛ یعنی تو میگویی خدا در جهنم هست؟ بعد تلاش میکند از روش من استفاده کند و میپرسد: حالا من از شما میپرسم. بعد دو دستش را با فاصله ده سانتیمتری روبهروی هم جلوی صورتش میگذارد و میگوید: خدا اینجا هست؟ میگویم: بله. دستهایش را به هم نزدیکتر میکند و میپرسد: خدا اینجا هم هست؟ میگویم: بله. دستهایش را به سرعت در هم فرو میکند و میپرسد: حالا چی؟ خدا در بین دستهای من هم هست؟ تا میگویم بله، با عصبانیت میگوید: سبحانالله؛ یعنی خدا در میان دستهای به هم فشرده من است؟ بعد با غضب پایش را به زمین میزند و در حالی که به زمین زیر پایش اشاره میکند، میپرسد: خدا الان زیر کفش من هست یا نه؟ از درک محدود او که با این مثالهایش معلوم است، درک درستی از وجود و حضور خدا ندارد و خدا را جسم میداند، تأسف میخورم و احساس میکنم بحث با او فایدهای ندارد. هرچند برای دقایقی از فیض زیارت امامانم محروم شدم، ولی در عوض خوب شد چند پرسش در جانش افتاد که اگر اهل هدایت باشد، خدا راه را به او نشان خواهد داد.
[یادداشتهای سفر حج-دکتر غلامعلی رجایی]
۸۷/۰۱/۲۷