آزمونی که تمام شد و امتحانی که جریان دارد
چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۸۸، ۰۷:۵۰ ب.ظ
امتحانی داشتیم برای رسیدن به کارشناسی ارشد. ظاهرا آزمون سختی بود و دو سه ماهی از زندگیمان را صرف آن کردیم به امید موفقیت در این آزمون. با خودم قرار گذاشته بودم پس از آزمون پستی بگذارم لکن اسیر بازیهای زندگی شدم تا شد امروز. اصلاً تمام زندگی بازی است. امتحان اصلی چیزی دیگر است. چند ماه خود را آماده کردیم برای آزمونی چند دقیقهای ولی انگار نه انگار امتحان اصلی فرصت برای آمادگی ندارد! حتّی نمیدانیم چقدر وقت داریم. هر چه به آزمون نزدیکتر میشدیم خدا و پیغمبر را بیشتر به یاد میآوردیم! خاک بر سر ما که لحظه لحظه عمرمان امتحان سختی است و ما سرگرم بازی...
پ.ن: هر کس در این چند وقت ما را میدید میگفت ان شاءالله قبول شی. ولی برای من اصلاً مهم نبود. در این بازیها یاد گرفتهام که هدفم برد باشد و برای ان بجنگم لکن نتیجه را به پروردگار عالم واگذارم. بیتردید هر آنچه خیر است همان خیر است.
پ.ن: هر کس در این چند وقت ما را میدید میگفت ان شاءالله قبول شی. ولی برای من اصلاً مهم نبود. در این بازیها یاد گرفتهام که هدفم برد باشد و برای ان بجنگم لکن نتیجه را به پروردگار عالم واگذارم. بیتردید هر آنچه خیر است همان خیر است.
۸۸/۱۲/۰۵