مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۸۷، ۰۷:۵۹ ب.ظ

۰

خاک...

يكشنبه, ۲۲ دی ۱۳۸۷، ۰۷:۵۹ ب.ظ

عصر 11 محرّم، شب شهادت زین العابدین(ع) بود و می​خواست بره مراسم. بهش گفتم من ماشین دارم. تا یه جایی می​رسونمت. توی دانشکده بودیم و داشتیم با هم حرف می​زدیم که یکهو ساکت شد. صورتش برافروخته شد و سرش رو انداخت پایین. معمولاً وقتی صحنه​ای تو دانشگاه می​دید به روی خودش نمی​آورد. برگشتم ببینم چی شده... صحنه را دیدم! تو زمین ورزش روبروی دانشکده​ی مکانیک یه گروهی از دانشجوها داشتند فوتبال بازی می​کردند. تیم آقا مهندس​ها با تیم خانم مهندس​ها! تا دم ماشین دیگه چیزی نگفت. سوار که شدیم تا راه افتادم صداش بلند شد به خوندن:


هر کی گرفتاری داره ذکر ابالفضل میگیره

نداره هیچ راه چاره ذکر ابالفضل میگیره


چشم​هاش نمناک شده بود. گفت: صلّ الله علیک یا بقیة الله! پس کی وقتش میشه؟

تا حالا این مَرد رو این طور ندیده بودم. اصلاً فکر نمی​کردم تو عمرش چشمش تر شده باشه.

شروع کرد به خوندن دعای عهد. گفت هر وقت دلم میگیره و از همه می​بُرم فقط این آرومم میکنه.


حالم گرفته بود. می​خواستم به زمین و زمان فحش و بد و بیراه بگم.

اف بر من....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۰/۲۲
محمد علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی