مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۸۷، ۰۱:۰۰ ق.ظ

۰

در دهه​ی آخر صفر سال 11 هجری پیامبر(ص) بیمار شد. در حال بیماری، اسامة فرزند یزید -آزاد شده​ی پیامبر- را، که در آن زمان هجده ساله بود، به امیری لشکری گماشت که برود به سمت شام و با نصارای روم شرقی بجنگد. دستور فرمود که در آن لشکر، ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و سعد بن عباده و دیگر سران صحابه از مهاجر و انصار شرکت کنند، و تأکید فرمود که کسی از ایشان، از رفتن با آن لشکر، تخلف نکند و فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامةیعنی خدای لعنت کند هر کس را که از لشکر اسامه تخلف کند (و با آن نرود).

 پس از آن، حال پیامبر (ص)، در اثر آن بیماری، سنگین شد. به لشکر اسامه، که در بیرون مدینه بود، خبر دادند که پیامبر (ص) در حال احتضار است. آنها که می​خواستند در امر خلافت دخالت کنند به مدینه بازگشتند و صبح روز دوشنبه دور پیامبر جمع شدند. پیامبر (ص) فرمود: «آتونی بدواة و قرطاس أکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده ابداًیعنی: قلم و کاغذ بیاورید تا (وصیت)نامه​ای برای شما بنویسم تا بعد از من هرگز گمراه نشوید. عُمَر گفتانَّ النّبی غَلَبَهُ الوَجَعُ و عندکم کتابُ اللهِ؛ حسبنا کتاب اللهیعنی بیماری بر پیامبر غلبه کرده است -کنایه از این که نمی​داند که چه می​گوید- و نزد شما کتاب خداست و کتاب خدا ما را بس است. دسته​ای گفتند: دستور پیامبر را انجام دهید. آن دسته​ای که می​خواستند دستور پیامبر (ص) را انجام دهند غالب شدند.

در روایت دیگر، در طبقات ابن سعد، آمده است که، در آن حال، یک نفر از حاضران گفتانّ نبی الله لَیَهجُر »یعنی همانا پیامبر خدا هذیان می گوید.

 آسمان خون گریه کن ! یک صحابی، در محضر دیگر صحابه، به پیامبر خاتم(ص) چنین ناروا گفت. گر چه در این روایت گوینده را تعیین نکرده​اند، لیکن، با توجه به روایت صحیح بخاری، که پیش از این نقل کردیم، جز عمر از چه کسی چنین جسارتی بر می​آمد؟ آری، گوینده همان کس بود که گفت: «حَسبُنا کتاب الله.»*

 بارالها ! چه مصیبتی از این بزرگتر ؟

 پس از این گفت و گو و مجادله، دیگران خواستند قلم و کاغذ بیاورند، امّا پیامبر(ص) فرمودأوَ بَعدَ ماذا ؟یعنی آیا پس از چه ؟! بعد از این سخن، اگر قلم و کاغذ می​آوردند و پیامبر وصیت نامه ای می​نوشت که در آن اسم علی(ع) بود، مخالفان می​توانستند چند نفر را بیاورند و شهادت دهند که پیامبر آن وصیت را در حال هذیان نوشته است.

 در آن هنگام چون میانشان نزاع شد، پیامبر فرمودقوموا عنّی لا یَنبَغی عند نبیٍّ تَنازُعٌیعنی از نزد من برخیزید، که در محضر پیامبر نزاع کردن شایسته نیست.

 در فجر آن روز چه گذشت ؟

 بِلال، هر گاه اذان نماز می​گفت، می​آمد به درِ خانه​ی پیامبر(ص) و می​گفتالصلوة الصلوة یا رسول الله». در سحر روز دوشنبه، در وقت اذان صبح، بلال به در خانه​ی پیامبر آمد و ندای همیشگی را سر داد. پیامبر(ص)، در خانه​ی عایشه و در حال بیهوشی بود و سرش بر زانوی علی(ع) قرار داشت. عایشه به پشت در آمد و به بِلال گفت به پدرم بگو بیاید و نماز جماعت را اقامه کند. ابوبکر آمد و ایستاد به نماز صبح. پیامبر(ص) به هوش آمد و متوجه شد که در مسجد نماز جماعت بر پاست در حالی که علی بر بالین او نشسته است. پیامبر(ص) با آن حال، برخاست و وضو گرفت و بر بازوان فضل بن عبّاس و حضرت علی(ع) تکیه کرد. پیامبر(ص) را در حالی به مسجد آوردند که از شدت بیماری پاهایش روی زمین کشیده می​شد. ابوبکر ایستاده بود به نماز. پیامبر(ص) به جلوی ابوبکر آمد و نماز او را شکست و به طور نشسته نماز خواند و صحابه به پبامبر(ص) اقتدا کردند و نماز صبح را به جای آوردند. بقیه​ی وقایع در همان روز دوشنبه رخ داد و همان روز، پیامبر(ص) وفات یافت.


*) عمر، خود بدین امر اعتراف کرده است. بنا به نقل امام ابوالفضل احمد بن ابی طاهر در کتاب تاریخ بغداد و ابن ابی الحدید در شح نهج البلاغه، 97/3، در شرح حال عمر، یک روز طیّ مباحثه​ای مفصّل که میان ابن عبّاس و عمر درگرفت، عمر گفتپیامبر تصمصم داشت که، به هنگام بیماری​اش، تصریح به نام او [=علی بن ابی طالب] کند ولی من نگذاشتمنیز ر.ک: المراجعات، علّامه شرف الدین، ترجمه​ی محمّد جعفر امامی، صص 442-443.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۰۳/۰۹
محمد علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی