مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار

هنوز از زخم مسمار خون جاری است...

مسمار
آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۱۱:۵۳ ب.ظ

۰

سقیفه قسمت اول- پی ­ریزی سقیفه در زمان حیات پیامبر(ص)

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۷، ۱۱:۵۳ ب.ظ

سقیفه قسمت اول- پی­ریزی سقیفه در زمان حیات پیامبر(ص)

[مطالب سلسله بحث های سقیفه تماماً از کتاب سقیفه­ی مرحوم علّامه سید مرتضی عسکری استخراج شده]

برای بررسی نحوه​ی پی­ریزی سقیفه در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) باید آیات زیر را مورد بررسی قرار دهیم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏

* یَأَیهَُّا النَّبىِ‏ُّ لِمَ تحَُرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِى مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(1)

قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکمُ‏ْ تحَِلَّةَ أَیْمَانِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلَئکمُ‏ْ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الحَْکِیمُ(2)

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبىِ‏ُّ إِلىَ‏ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَکَ هَاذَا قَالَ نَبَّأَنىِ‏َ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ(3)

إِن تَتُوبَا إِلىَ اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَئهُ وَ جِبرِْیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلَئکَةُ بَعْدَ ذَالِکَ ظَهِیرٌ(4)

اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده بخاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى‏کنى؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است. (1)

خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست و او دانا و حکیم است. (2)

(به خاطر بیاورید) هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه کسى تو را از این راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت!» (3)

اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست، زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید، (کارى از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند. (4)


شأن نزول آیات:

در این آیات سه امر بیان شده است:

 الف: تحریم پیامبر اکرم(ص) بر خود آنچه را که خداوند بر او حلال فرموده بود برای رضای همسرانش، و این که خداوند راه گشودن سوگند ها را بیان فرموده است.

 ب: خبر دادن پیامبر(ص) رازی را به یکی از همسرانش و خبر دادن آن زن، آن راز را به دیگری و آگاه نمودن باری تعالی، پیامبر(ص) را از افشای راز.

 ج: تهدید باری تعالی آن دو همسر را تا آخر سوره.

 پس از آن بیان نشده که پیامبر(ص)، برای رضای همسرش چه حلالی را بر خود حرام کرده و چه رازی را آن همسر پیامبر(ص) افشا نموده و پس از آن چه شده است که خداوند متعال چنان عبارات تهدید آمیزی می​فرماید.

 شایسته است که یادآوری کنیم که خداوند متعال می​فرمایدوَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَینِ‏َّ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِْمْ »- النحل 44:ما این ذکر [قرآن‏] را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى.

 در امر قرآن، دو گونه وحی بر پیامبر(ص) نازل می​شده است:

  1. وحی قرآنی، که همان نصّ قرآن است، که از زمان پیامبر(ص) تا به امروز دردسترس همه است.

  2. وحی بیانی، که با آن تفسیر قرآن بیان می​شده است.

در بیان آیه اول در روایت آمده است که پیامبر(ص) در روز نوبت حفصه، با کنیز خود ماریه هم​بستر شد و آن​گاه که حفصه از آن داستان آگاه گردید، پیامبر(ص)، برای دلجویی حفصه، ماریه را بر خو حرام فرمود.

در آیه­ی دوم، خداوند این تحریم را رفع می­کند.

در آیه­ی سوم بیان شده که پیامبر(ص) مطلبی را به عنوان راز به همسرش حفصه می­فرماید، ولی او آن راز را فاش می­کند. خداوند، پیامبرش را از کار وی آگاه میسازد و آن حضرت، حفصه را از فاش کردن راز آگاه می­سازد. حفصه از پیامبر می­پرسد که چه کسی شما را از این کار آگاه ساخت؟ پیامبر می­فرمایند: خداوند عالِمِ آگاه مرا با خبر ساخت.

 در آیه­ی چهارم لحن آیه تغییر می­کند و خطاب به آن دو زن می­فرماید: اگر شما از کار خود توبه کنید(به نفع شماست) زیرا دل­هایتان از حق منحرف گشته است، و چنان­که بر ضدّ پیامبر پشت به پشت هم دهید، خداوند مولای اوست و جبرئیل و مرد صالح از مؤمنان(=علی) پشتیبان اویند.

 در خانه­ی پیامبر چه پیش آمده بوده که برای رفع آن نیاز به تهدیدی چنین سخت بوده است، تا آن حد که می­فرماید: پیامبر تنها نیست، خدا و جبرئیل و ملائکه و صالح المؤمنین(علی) پشتیبان و حافظ او از آن دسیسه هایند؟ آیا چه بوده که در آیات بعدی، خداوند، در مقام تهدید، می­فرماید:

امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، هجرت‏کننده، زنانى غیر باکره و باکره!

اى کسانى که ایمان آورده‏اید خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید آتشى که فرشتگانى بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏کنند و آنچه را فرمان داده شده‏اند (به طور کامل) اجرا مى‏نمایند!

اى کسانى که کافر شده‏اید امروز عذرخواهى نکنید، چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مى‏شوید!

اى کسانى که ایمان آورده‏اید بسوى خدا توبه کنید، توبه‏اى خالص امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایى از بهشت که نهرها از زیر درختانش جارى است وارد کند، در آن روزى که خداوند پیامبر و کسانى را که با او ایمان آوردند خوار نمى‏کند این در حالى است که نورشان پیشاپیش آنان و از سوى راستشان در حرکت است، و مى‏گویند: «پروردگارا! نور ما را کامل کن و ما را ببخش که تو بر هر چیز توانایى

اى پیامبر! با کفّار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است، و بد فرجامى است!

خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى‏شوند


در خانه­ی پیامبر و گِرد آن حضرت چه فتنه هایی به پا شده بود که پیامبر بعضی از آنها را بیان فرمود و بعضی را بیان نفرمود؟ آن دو همسر پیامبر و همکارانشان چه نقشه هایی داشته اند که برای هشدار دادن به ایشان نیازمند آن همه تهدید و بیان عاقبت کار دو زن مشرک دو پیابر(نوح و لوط) بوده است، با تصریح به این که آن دو زن به آن دو پیامبر چه نفاق و خیانت ورزیدند ودر نتیجه به آن دو زن امر شد به دوزخ بروند؟ آنچه را که در این باره در کتاب­های مکتب خلفا یافته ایم چنین است:

پیامبر به حفصه دختر عمر فرموده بود که پدر تو با پدر عایشه(ابوبکر) برای گرفتن حکومت پس از من قیام خواهند کرد. این سخن را پیامبر به عنوان رازی بیان داشته بودند، لکن این راز را حفصه با عایشه در میان گذارد. عایشه هم آن را به پدرش بازگفت. ابوبکر هم آن را با عمر در میان گذارد. عمر از حفصه سؤال کرد داستان چیست؟ بگو (تا آماده شویم.) او هم راز پیامبر را برای پدرش برملا کرد.


پیامبر بخشی از جریان را، یعنی این­که آن دو زن راز او را افشا کرده بودند، بیان نمود و بازگویی بخشی دیگر اعراض کرد. آیا این راز جز آمادگی پدران آن دو برای گرفتن حکومت پس از پیامبر چه می­توانست باشد؟

ابن عباس برای آن­که از زبان خلیفه دوم شأن نزول سوره را روایت کند، با زیرکی به او گفت: من یک سال است می­خواهم از شما سؤالی کنم، هیبت شما مرا مانع است. عمر گفت: چیست؟ گفت: سؤال از آیه قرآن است. خلیفه گفت: ابن عبّاس! تو می­از قرآن علمی نزد من است و از من سؤال نمی­کنی؟ در اینجا ابن عبّاس از او پرسید: سوره­ی تحریم درباره­ی چه کسی نازل شده؟ عمر گفت: عایشه و حفصه.

 در کتاب الدّر المنثور سیوطی، جلد 6 صفحه­ی 241، چنین آمده است:

 و اذ اسرَّ النّبی الی بعض ازواجه حدیثاً. قال اسرَّ الی حفصة بنت عُمر انَّ الخلیفة من بعده ابوبکر و من بعد ابی­بکر عُمر.*


 از این داستان می­توان دریافت که ابوبکر و عمر برای رسیدن به حکومت نقشه می­کشیدند، نقشه­ای برای زمان حیات پیامبر** و نقشه ای برای بعد از آن حضرت. آنچه که فعلا مربوط به بحث ماست نقشه­ی آن دو برای بعد از حیات پیامبر است که خود زیر بنای سقیفه شد. آن نقشه چنان بود که ابوبکر، عمر، ابوعبیده جرّاح، سالم مولای ابی­حذیفه و عثمان، گرد آمدند و برای رسیدن به حکومت بعد از پیامبر هم سوگند شدند و این قرار را در نامه­ای نوشتند و آن را به امانت نزد ابو عبیده جراح گذاشتند. به این سبب بود که عمر می­گفتابوعبیده امین این امت استو به سبب این قرارداد بود که خلیفه­ی دوم بارها می­گفتاگر ابوعبیده یا سلام مولای ابی­حذیفه زنده بودند خلافت را به ایشان واگذار می­کردم

 در واقعه­ی­ تعیین خلیفه­ی دوم هم این جریان آشکار می­شود:

 ابوبکر، در مرض وفاتش، عثمان را طلبید و گفت بنویس: بسم الله الرّحمن الرّحیم، این آن چیزی است که ابوبکر بن ابی­قحافه به مسلمانان وصیت می­کند. امّا بعد... در اینجا ابوبکر بیهوش شد. عثمان نوشت: امّا بعد، من بر شما عمر بن الخطّاب را خلیفه قرار دادم و از خیرخواهی شما کوتاهی نکردم. چون ابوبکر به هوش آمد گفت: بخوان. عثمان نوشته را خواند. ابوبکر گفت: الله اکبر، ترسیدی مسلمانان بعد از من گرفتار اختلاف شوند؛ بلهف همین را می­خواستم بگویم.


عثمان از کجا خبر داشت که ابوبکر چه کسی را می­خواهد بعد از خود برای خلافت تعیین کند؟ معلوم می­شود که قراردادی در کار آنها بوده که به ترتیب ابوبکر، عمر، سالم، ابوعبیده و عثمان، یکی بعد از دیگری، خلیفه شوند. این امر از دو کارِ خلیفه­ی دوم، عمر، معلوم می­شود:

      1. وقتی عمر به دست ابولؤلؤة مضروب شد، چون سالم و ابوعبیده در آن زمان از دنیا رفته بودند، عمر شورای خلافت را طوری ترتیب داد که عثمان برای خلیفه شدن رأی بیاورد.

      2. از واقعه­ی زیر نیز روشن می­شود که در زمان حیات عمر، خلیفه­ی سوم تعیین شده بود: ابن سعد(صاحب طبقات) از سعید بن عاص اموی نقل می­کند که وی از خلیفه­ی دوم زمینی را در کنار خانه­ی خود می­خواست تا خانه­اش را وسعت دهد؛ چون عمر در مورد بعضی ها از این بخشش ها می­کرد. خلیفه به او گفت: بعد از نماز صبح بیا تا کارت را انجام دهم. سعید، به دستور خلیفه، پس از نماز صبح به نزد او رفت و با او به محل زمین مطلوب رفتند. خلیفه عمر،با پای خود، روی زمین خطی کشید و گفت: این هم مال تو. سعید بن عاص می­گوید: گفتم یا امیرالمؤمنین! من عیالوارم، قدری بیشتر بده. عمر گفت: اینک این زمین تو را بس است. ولی رازی به تو می­گویم، پیش خود نگه دار. بعد از من کسی روی کار می­آید که با تو صله­ی رحم می­کند و حاجتت را برآورده می­کند. سعید می­گوید: در طول خلافت عمر بن خطاب صبر کردم تا عثمان به حکومت رسید و او، همچنان­که عمر گفته بود، با من صله­ی رحم کرد و خواسته­ام را برآورد.

از این روایت روشن می­شود که خلیفه­ی دوم، با نقشه­ای که برای زمان بعد از خود کشیده بود، می­دانست که خوشاوند سعید اموی، یعنی عثمان، به خلافت خواهد رسید.

علاوه بر این، از جریانات زیر نیز معلوم می­شود که خلیفه­ی دوم در نظر داشت بعد از عثمان، عبدالرحمن بن عوف و پس از او معاویه به حکومت برسند. دلیل این مطلب آن است که در سال«عام الرُّعاف» عثمان به بیماری خون دماغ مبتلا گردید و مشرف به مرگ شد. پنهانی، در نامه­ای عبد الرحمن بن عوف را برای خلافت بعد از خود تعیین کرد. عبد الرحمن بسیار ناراحت شد و گفت: من او را آشکارا خلیفه کردم ولی او پنهانی خلافت مرا می­نویسد. لذا بین آن دو عداوتی شدید ایجاد گردید و نفرین حضرت امیر در مورد آنها مستجاب گردید که فرموده بود: خداوند بین شما اختلاف بیندازد. عثمان از آن بیماری شفا یافت و عبدالرحمن در زمان خلافت عثمان فوت شد.

 البته، امیرالمؤمنین(ع)، در همان روز که عبدالرحمن بن عوف با عثمان بیعت کرد و موجب خلافت او شد، به او فرموده بود: «به خدا قسم، تو عثمان را به لافت نرساندی مگر که (روزی) او نیز خلافت را به تو بازسپاردو امّا میل عمر به خلافت معاویه را، پس از این، در بخش مربوط به معاویه در زمان عمر مورد بحث قرار خواهیم داد و در اینجا به ذکر این نکته اکتفا می­کنیم که اصولاً عمر می­خواست خلافت در قریش باشد ولی به بنی­هاشم نرسد و او ویارانش، نه تنها در زمان خودشان که بلکه برای بعد از خودشان نیز نمی­خواستند که بنی­هاشم به حکومت برسند.


*) در کتب مکتب خلفا، این پیشگویی پیامبر در باب خلافت ابوبکر و عمر، تأویل به بشارت آن حضرت به حکومت آن دو تن شده است! که نارواست. زیرا علاوه بر نصّ آیات یاد شده، که دلالت بر انذار و سرزنش و تهدید دارد و گویا خیانت دو تن از زنان پیامبر است که همردیف زنان نوح و لوط شمرده شده اند و چنین امری با افشای بشارت مباینت تامّ دارد.


**) نقشه­ای که برای زمان حیات پیامبر می­کشیدند می­تواند رَم دادن شتر پیامبر به هنگام بازگشت آن حضرت از غزوه­­ی تبوکباشد تا حضرت بهه دره بیفتد و شهید شود، که البته به فضل الهی موفق نشدند. بنا به نقل ابن حزم اندلسی –از بزرگان مکتب خلفا- در کتاب ارزشمند المحلّی،11/224، از جمله کسانی که در این ماجرا شرکت داشتند و شتر پیامبر را رَم دادند، ابوبکر عمر و عثمان بودند. نصّ عبارت او چنین استانّ ابابکر و عمر و عثمان و طلحة و سعد بن ابی وقّاص، رضی الله عنهم، ارادوا قتل النبی صلی الله علیه و سلّم و القاءه من العقبة فی تبوکالبته ابن حزم این روایت را، به دلیل آن­که راوی آن ولید بن عبد الله بن جمیع الزّهری است، نا موثق و از درجه­ی اعتبار ساقط دانسته است. لکن این رأی او غیر علمی و نارواست، زیرا مسلم و بخاری، هر دو، این راوی را موثق دانسته­اند، چنانکه بخاری در کتاب الادب المفرد خویش و مسلم در کتاب صحیح خویش از وی روایت نقل کرده­اند. ابن حجر عسقلانی نیز، در کتاب التّهذیب التّهذیب خویش، ترجمه­ی ولید بن عبد الله بن جمیع را آورده و در آنجا تصریح که بخاری و مسلم از او روایت نقل کرده اند و بنابراین حدیث ا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۰۲/۳۰
محمد علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی